باز هــم بــاران زند بر شیشه ی دل های ما
تا که هم حظش بریم و هم پیامش از سَـما
زندگی اسرار رُشدش، شوق جاری گشتن است
در تـعـامل بـودن و در بـطــن لــحـظه رفــتـن است
حرکت و جوشیدن و دیدار و لمس تازه هاست
در مـواجه گـشتن ِ هــر آنچه رو در روی ماست
هر قدم یک تجربه، هر تجربه خود یک دَری ست
بـــا قــدم های دگــر، درهـــا و راه دیــگــری ست
بــا تَعـامـل های مـــا جـــاری شـــود ایـــن زندگی
هرچه پیش آید خوش است، بهتر ز درجا ماندگی
آب هم گـر ساکن و راکد بماند همچنان
از رکودش در امان، لیکن بِگندد در زمان
چون که جاری گردد و خود بسپُرد دست مسیر
همـچـنان رقـصـان رود دیــگر نـخـواننـدش اسیر
هم خودش پُر شور گردد، هم برقصد عکس ماه
هـم کــنارش بـَـس بــِـروید سبـزی و صدها گیاه
عاشق رودم کـه بی پَروا بتازد سوی سنگ
در قدم هایش ندیدم غصه و ترسی ز جنگ
باز می گردد رَهَش از شوق و اصرارش به راه
در نهـایـت می شـود دریــا بـرایش جــان پناه
از همــان روزی کــه چـون بــاران فـتاد از بُـغض ابر
گر به سدی هم رسید ، بِگذشت ، با امید و صبر
زندگی، گر چشمه ام، رودم کــُن و جاری نما
تـــا شــوم در حــرکت و هــر دم رهــا انـدر بقا
سپاس از دوست بسیار مهربان و شاعر فرهیخته
آقای کیانوش صالح [شاعر معاصر]