باران و رود | دکتر زندگی

باران و رود

باز هــم بــاران زند بر شیشه ی دل های ما
تا که هم حظش بریم و هم پیامش از سَـما

زندگی اسرار رُشدش، شوق جاری گشتن است
در تـعـامل بـودن و در بـطــن لــحـظه رفــتـن است

حرکت و جوشیدن و دیدار و لمس تازه هاست
در مـواجه گـشتن ِ هــر آنچه رو در روی ماست

هر قدم یک تجربه، هر تجربه خود یک دَری ست
بـــا قــدم های دگــر، درهـــا و راه دیــگــری ست

بــا تَعـامـل های مـــا جـــاری شـــود ایـــن زندگی
هرچه پیش آید خوش است، بهتر ز درجا ماندگی

آب هم گـر ساکن و راکد بماند همچنان
از رکودش در امان، لیکن بِگندد در زمان

چون که جاری گردد و خود بسپُرد دست مسیر
همـچـنان رقـصـان رود دیــگر نـخـواننـدش اسیر

هم خودش پُر شور گردد، هم برقصد عکس ماه
هـم کــنارش بـَـس بــِـروید سبـزی و صدها گیاه

عاشق رودم کـه بی پَروا بتازد سوی سنگ
در قدم هایش ندیدم غصه و ترسی ز جنگ

باز می گردد رَهَش از شوق و اصرارش به راه
در نهـایـت می شـود دریــا بـرایش جــان پناه

از همــان روزی کــه چـون بــاران فـتاد از بُـغض ابر
گر به سدی هم رسید ، بِگذشت ، با امید و صبر

زندگی، گر چشمه ام، رودم کــُن و جاری نما
تـــا شــوم در حــرکت و هــر دم رهــا انـدر بقا

سپاس از دوست بسیار مهربان و شاعر فرهیخته
آقای کیانوش صالح [شاعر معاصر]

درباره‌ی صابر خطیری

صابر خطیری
- پژوهشگر و نویسنده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قالب صحیفه. لایسنس فعال نشده است، برای فعال کردن لایسنس به صفحه تنظیمات پوسته بروید.