بگذار به تو فکر کنم به آمدنت با تو آسمان را تا بی کران سردی دست هایش نفس بکشم و خیالم را برای تو به پرواز در آورم بگذار باران شوم روی گونه هایت بچکم …
بیشتر بخوانید...بغض های میانِ دیوار
زن ها بی حوصلگی شان را می شویند و بغض شان را در میان دیوار ها پهن می کنند و با آفتاب ِ دوباره لبخند می زنند. شیما صادقی
بیشتر بخوانید...برای تمامی فصول آب می شویم
ما هر دو رفتیم عشق را در درست های دیگری پیدا کنیم ، که چای بنوشیم و با هیجان ِ مضحکی تظاهر به خوشبختی کنیم! تا بار دیگر مسافر ِ قطار های جداگانه ای باشیم …
بیشتر بخوانید...روی نخ های رنگارنگ
داشتم شعر می بافتم؛ دانه دانه نگاهت را زیر و رو گره زدم دستانم اما جا ماند روی نخ های رنگارنگ ِ صدایت! نفیسا عمادالاسلامی
بیشتر بخوانید...بو قالا داشلی قالا [موسیقی تورکی]
موسیقی زبان واقعی جهانی است. موسیقی هنر عقل های گمراه و اسیر نیست بلکه هنر ِ آزاده ترین و فعال ترین عقل هاست. موسیقی وسیله ای برای اتفاق و تفاهم مشترک بین مردم است. “سن …
بیشتر بخوانید...نشدنی ترین نشدنی دنیا
نمی دانم ما پیش از این که آفریده شویم چه رویایی در سر داشتیم. نمی دانم کجای جهان بودیم. اما می دانم اینجایی که هستیم آرزویمان نبود. من اینجا را دوست ندارم. اینجا آدم های ِ مهربانی ندارد. اینجا آدم ها …
بیشتر بخوانید...در شب یلدا مسیر ماه را گم کرده ام
باز هم تسبیح ِ بسم الله را گم کرده ام شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده ام طُره از پیشانی ات بردار ای خورشیدکم! در شب یلدا مسیر ماه را گم …
بیشتر بخوانید...پنهان تر از همیشه
در پشت آرواره ی درد زمان ِ قصه ی من فرا می رسد وقتی که انتهای همه ی انتظارها تو نشسته ای با کفش هایی که خستگی را پشت خزان هزار درد فریاد می کشد …
بیشتر بخوانید...مگر ادامه ی…
راستی کجای شعر من سپید است؟! کجای رویَم…؟ کجای شبم…؟ اینجا تا چشم کار می کند سیاهی ست… مگر ادامه ی موهایم… مونا مهرپور
بیشتر بخوانید...جغرافیای کوچک من بازوان توست
آورده است چشم سیاهت یقین به من هم آفرین به چشم تو هم آفرین به من من ناگزیر سوختنم چون که زل زده ست خورشیدِ تیز چشم تو با ذره بین به من ای قبله …
بیشتر بخوانید...