رد پایت در شب جامانده تو آن ماهی که دست هایم برای به تو رسیدن کوتاه بود مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...میان عصیانِ چشمهایت
حالم گرفته از این سه شنبه های مجهول این وسط هفته ها کاش نبودند … دلم پنج شنبه می خواهد که تو را از رفتن هایت کنار بکشم با هم قرار بگذاریم در خیابانی، کافه …
بیشتر بخوانید...مثل پیرمرد همسایه
شاید سال ها بعد وقتی که موهایم سفید شد من هم مثل پیرمرد همسایه آلزایمر گرفتم. آن وقت حتما نسبت به آهنگ موردعلاقه ام بی تفاوت می شوم و دیگر طعم تلخ چای حالم را …
بیشتر بخوانید...چرا برخی مردان به همسر خود بی وفایی می كنند؟
بعضي از مردان در طول زندگي مشترك خود به همسرشان خيانت ميكنند. گاه اين مردان بسيار مشهور و ثروتمندند و گاه نه شهرتي دارند و نه ثروتي! در مورد بسياري از مردان اين خطر وجود …
بیشتر بخوانید...در مسیر یار
روزی مورچه ای ، دانه ی درشتی برداشته بود و در بیابان می رفت. از او پرسیدند: کجا می روی؟ گفت: می خواهم این دانه را برای دوستم که در شهری دیگر زندگی می کند، …
بیشتر بخوانید...دوستت دارمِ تو
در من صورتکی هست که هنوز هم بقایِ دوستت دارمِ تو لبخند را بر روی گونه اش چال می کند مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...نکته های کوچک زندگی
روز تولد دیگران را به خاطر داشته باش. حداقل سالی یک بار طلوع آفتاب را تماشا کن برای فردایت برنامه ریزی کن. از عبارت متشکرم زیاد استفاده کن. نواختن یک آلت موسیقی را یاد بگیر. …
بیشتر بخوانید...کنار دلواپسیِ عصرهایم
من اینجا کنار دلواپسیِ عصرهایم قدم می زنم حوصله ی دلتنگی را می شکنم برای خودم یک فنجان چای لیمویی می ریزم و غروبْ لحظه هایم را با اُفولِ آفتاب به تماشا می نشینم چایْ …
بیشتر بخوانید...سلام مرا به نبودنت برسان
نامهربان جان، سلام امروز برایت نامه نوشتم. می خواستم بروم کبوتر را بیاورم و نامه را به پایش ببندم. اما کلاغ ها خبر آورده انده که دیگر جای همیشگی نیستی. بیچاره کبوتر اسیر می شد. بخاطر همین نامه …
بیشتر بخوانید...خیلی وقت ها …
خیلی وقت ها ، چیزی درونمان بی قراری می کند ، حرف هایی که هیچ گاه به زبان نیاوردیم ، آواهایی که هیچ وقت شنیده نشد و درون قلبمان محکوم به حبس ابد شد ، …
بیشتر بخوانید...