حسودی ام می شود دانه دانه برف روی تنت می نشیند اما دستانِ من حتی به چشمهایت هم نمی رسد می شود آیا !؟ روی دلم بنشینی!؟ مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...به من اقامت دائم بده در آغوشت
شبانه رد شدم از مرزهای تن پوشت به من اقامت دائم بده در آغوشت سیاه بخت تر از مویِ سربهزیرِ تو باد هر آن کسی که سرش را نهاد بر دوشَت شبی ببوس در آیینه …
بیشتر بخوانید...این ترانه می شد عاشقانه شه
این ترانه قسمتش گذشتنه این ترانه آخر خوشی نداشت واژه های لعنتیی سـوخته سرنوشتِ این ترانه هم شدن مثل ِ این که من پُر از جهنمم شعرم و فرشته ها نمی بـرن رفتم از خدای …
بیشتر بخوانید...۱۴ سوال سرنوشت ساز که حتما باید قبل از ازدواج به آنها پاسخ دهید
آیا ازدواج کرده اید یا اینکه برنامه ریزی کرده اید تا در آینده ای نزدیک ازدواج کنید؟ اگر جواب شما مثبت است، فکر می کنید قبل از ازدواج با دختر یا پسر مورد علاقه ی …
بیشتر بخوانید...غروب جمعه ها اما …
در طول هفته برنامه هاي مشخصي دارم! شش روز هفته را به تو فکر مي کنم غروب جمعه ها اما فکر کردن به تو مرا کمي متفاوت تا پاي مرگ پيش مي برد… مونا مهرپور
بیشتر بخوانید...چطور با سختی های مالی در ازدواج کنار بیاییم
از قدیم می گویند «نابرده رنج، گنج میسر نمی شود» اما هیچ دلیلی هم ندارد که با خراب کردن زندگی زناشویی تان اوضاع را بدتر کنید. با مشکلات و بحران های اقتصادی کنونی، شاید بد …
بیشتر بخوانید...چشم هایم تو را دچار شدند
به چشمهایم اعتماد ندارم روزی تو را دچار شدند و امروز برای رفتن بدرقه ات می کنند نگران فردا هستم مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...امپراتوریِ در حال سقوطی کوچکم
از چه رو بیهوده می کوشی بیایی نیستم دلبری دارم به فکر دلربایی نیستم کوهی از دردم که از دردش کسی آگاه نیست گوش کن من جز صدایِ تو صدایی نیستم ای که گیسو می …
بیشتر بخوانید...سال یعنی که تحویل تو می شوم
بهار؛ جایی از تو شروع شد هیچ کس هم نفهمید سال فقـط در لب های تو تحویل می شود هنوز زمستان از موهایم می گذرد مثل خِش خِش یک خط در میانِ رفتگر که سال …
بیشتر بخوانید...مادرم گفت شاعر نشو بدبخت می شوی
مادرم گفت حبیب شاعر نشو بدبخت می شوی ولی هر روز در بشقابم کلمه هایی می ریخت که برای درکشان باید شعر می ساختم این قدر کلمه به من خوراند که در سلول هایم جمله …
بیشتر بخوانید...