شاید دوستت بداردِ آخرین
به طعم شیرین گلابی
ریخت از دهان دوربین
که پروانهایی گریخته از سرفهها
در مجابِ پنجره ای برای پاییدنِ نام تو
سرک می کشید
این که بنویسم از دریا
کسی تو را نزدیک تر به جنگل صدا خواهد زد
این که از دست ها
کسی مانده به کودکیِ عقربه ای در آغوشت خواهد کشید
و چشم هات
هر پروانه ای را از پسِ بازدمی به بی قراری سینه ات خواهد کشاند
نامت را پنهان که می کنم
درخت گلابی / شیرین تر می خندد تابستان
و هر عکس
نشانی از دوستت بداردِ مردی ست
در هنوزِ مجابِ پنجره
در بنویسمِ دریا
که جنگل ادامه ی باغ گلابی ست
در شباهت قدم هایت
محمد گنابادی