خوب می دانم زمانی که آمدم مادر شعر می بافت و پدر موهای مادر را چه زود دیر شد مادر شاعر شد پدر دیوانه و من بی روح ترین راوی تاریخ خارهای روسری گلدار مادربزرگ …
بیشتر بخوانید...دوستت دارم هایی که تیرکها سر به نیستشان کرده بودند
این را باور کن جایی از جهان رنگها به پایان خواهند رسید جایی از عطرِ تنی جا مانده به تیرکِ قبل فرمانِ مرگ خوب به خاطر بسپار صفحه ای جا مانده در هر کتاب وجود …
بیشتر بخوانید...خانواده ماندنی ست
ارزشمندترین وقایع زندگی معمولا دیده نمی شوند و یا لمس نمی گردند، بلكه در دل حس می شوند. لطفا به این ماجرا كه دوستم برایم روایت كرد توجه كنید. او می گفت: كه پس از …
بیشتر بخوانید...عشق پدرانه بهتر است یا عشق مادرانه؟
بیتردید هر پدر و مادری عاشق فرزندش است اما زبان عشق مادرانه و سمت و سوی آن با زبان عشق پدرانه و اهداف آن، بهطور کامل متفاوت و از هم متمایز است. در حقیقت از …
بیشتر بخوانید...رمان رویاهای خاکستری – قسمت اول
مقدمه: ميان حسرت هاي بغض آلودمان خنديديم اشك هاي كورمان را برفراز لحظه هاي سراب آلود ِ زندگي رها ساختيم و خود را ميان رهگذر ِ خمارآلود زمانه، گم و گيج پنهان كرديم. هراسناك در …
بیشتر بخوانید...زندگی، فهم نفهمیدنهاست
شب آرامی بود میروم در ایوان، تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید، هدیهاش داد به من خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم …
بیشتر بخوانید...یک لحظه زندگی
مردی، دیر وقت، خسته و عصبانی از سر کار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظارش بود. – بابا! یک سوال از شما بپرسم؟ – بله حتما، چه …
بیشتر بخوانید...پدر احساس خوب تکیه بر کوه
پدر پیری دستش را روی شانه پسرش گذاشت و از او پرسید: تو قوی تری یا من؟ پسر گفت: من! پدر با کمی دلشکستگی دوباره پرسید: تو قوی تری یا من؟ پسر گفت: من! پدر …
بیشتر بخوانید...