از اینجا تا بوسه هایت چند خیابان فاصله است چند کوچه تا حریر گیسوانت چند پله تا پیراهن تنت از اینجا تا تو را دیدن تا پهنای خمار چشمانت یک دل تنها یک دل راه …
بیشتر بخوانید...بعدِ تو باد است حرفِ عالم و آدم به گوشم
رفته ای چندی ست تا خالی شوی از ما و من ها خوش ندارم ناخوش احوالت کنم با اين سخن ها گريه کردم بي تو روی شانه های جالباسی عطر تلخت مانده روی تک تک …
بیشتر بخوانید...دل فرش قرمزی ست به راهت که عاقبت…
آهوی من! دوباره به چنگ من آمدی با پای خود به سوی پلنگ من آمدی مشتی به یاوه چشم به راه تو اند و تو، از آن میانه گوش به زنگ من آمدی از چشم …
بیشتر بخوانید...خورشید را بر چشم هایم بتابان
گاهی لبخند شو بر صبح های پریشانی ام ببار امید شو خورشید را بر چشم هایم بتابان اصلا زندگی شو خودت را برایم بیاور مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...کافی ست به چشمانم زل بزنی
دست از تعبیرِ سیاهی موهایم بکش ، از کبودی واژه هایم ، قافیه نساز ، زهرِ بوسه هایم را سر نکش ، سالخوردگیِ روحم را نوازش نده ، کافی ست به چشمانم زل بزنی تا …
بیشتر بخوانید...زنی که وصفش در این غزل نمی گنجد
دلم شکست… کجایی که نوشخند زنی؟ به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی؟ دوباره وصله ای از بوسه های دلچسب ات برین سفال ترک خورده ام به چند زنی؟ اگر به دست تو باشد …
بیشتر بخوانید...بر مدار ترجیح بندِ بی نتیجه ی موهایت
دستانت را دستانت را آه دستانت را پياده روها موزايك هاي لق زده دستانت را من به حسرت / نفس مي دهم تهرانِ پاشيده تهرانِ پا شده به لقمه هاي تند جا مانده به دوستت …
بیشتر بخوانید...مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید
شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگم که چون شببو به وقتِ صبح، من بسیار دلتنگم مرا چون آینه هر کس به کیش خود پندارد و الّا من چو مِی با مست …
بیشتر بخوانید...ترانه ای از امواج گیسوانت
به دستانم صلیبی از چشمانت بسته ام ترانه ای از امواج گیسوانت تنم را می خواباند روحم را به خراب آبادِ دلت می بری آنجا که تو هستی، دل به سراپای قامتت اقامه می بندد …
بیشتر بخوانید...چشمانت به تنهایی دیوان شعری ست…
پای دوست داشتنت که وسط می آید واژه هایم رنگ شعر می گیرند چشمانت به تنهایی دیوان شعری ست مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...