نخست، آشپزخانه را سرريز از حال و هواي «خواستن» کنيد. سپس ماهيتابهاي که خيلي «بچسب» باشد روي آتش «دلتنگي» بگذاريد و يک ملاقه «عشق» را در روغن «ناملايمات» بريزيد تا خوب سرخ شود و به …
بیشتر بخوانید...گل هایی از بوی زندگی
هر روز زني در من مي رقصد زني که هر روز صبح چشمانش را با لبخند باز ميکند ، مي خندد ، مي رقصد ، هر روز زني در من دل آشوب بار مي رقصد ، زني …
بیشتر بخوانید...تپش های شيرين
عصرهايي هم هست که دلم زل مي زند به نبض تشنه ي آفتاب، گرم مي شوم از تپش هاي شيرينش، کاش چون آفتاب بودي در اين عصرهاي خسته کم مي تابيدي، اما گرم مي ماندي …
بیشتر بخوانید...به روزهایم رنگی دگر بده
بنشین کنارِ صبحهایم ، تازه کن ، همه ی رنگ های طلوع را به روزهایم رنگی دگر بده چقدر… این صبح به تو می آید… مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...دمِ درِ ششمین خانه
قرارمان باشد بیست سال بعد، درون همان کوچه ی قدیمی. من از پیچ کوچه می آیم… دم در اولین خانه که نه، دوّمین و سومین خانه هم نه، درستْ می شود ششمین خانه، دم در ششمین خانه می …
بیشتر بخوانید...رمان رویاهای خاکستری – قسمت سوم
فصل سوم: چشمانم را چون كودكي كه براي نخستين بار پا به عرصة ی وجود مي نهد به آرامي گشودم، خود را ميان ملحفه هاي سفيد ِ تخت بيمارستان ديدم، دستان مادر همراه نگاه هاي …
بیشتر بخوانید...رمان رویاهای خاکستری – قسمت دوم
فصل دوم: همه چيز بوي نا آشناي غربت را مي داد. چهره ی دودآلود ِ شهر با آن ساختمان هاي بلند و دلگيرش، مردم خسته كه از گرماي سوزان تابستان گريزان بودند، بي هيچ شِكوه …
بیشتر بخوانید...نسخهای برای بهتر زيستن
1- ديگران را آزاد بگذار بگذار ديگران آزاد باشند، آزاد براي پذيرفتن تو، آزاد براي رو گرداندن از تو. بگذار ديگران آزاد باشند، براي عشقورزيدن به تو و براي نخواستن تو. به ياد داشته باش …
بیشتر بخوانید...رمان رویاهای خاکستری – قسمت اول
مقدمه: ميان حسرت هاي بغض آلودمان خنديديم اشك هاي كورمان را برفراز لحظه هاي سراب آلود ِ زندگي رها ساختيم و خود را ميان رهگذر ِ خمارآلود زمانه، گم و گيج پنهان كرديم. هراسناك در …
بیشتر بخوانید...تندیس خاطرات تو
در نگاهم خاطره ای هست که مدتهاست دستانم را به شعر بند کرده به گمانم شعرهایم تندیس خاطرات توست مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...