هر روز
زني در من مي رقصد
زني که هر روز صبح
چشمانش را با لبخند باز ميکند ،
مي خندد ،
مي رقصد ،
هر روز
زني در من دل آشوب بار مي رقصد ،
زني که راه مي رود. اما ، ايستاده است ،
مي خندد. اما ، گريه مي کند ،
زني
هر روز بلند مي شود براي بغل کردن گل هايي که تو دوستشان داشتي.
گل هايي از بوي زندگي
گل هايي رازآميز تر از هر عشق پنهاني
گل هايي که چقدر خوب بوي عشق را بلدند.
حديث رسولي
عکاس: الهه صدوقی