امروز صبح، همه چیز سر جای خودش بود خروس ها با هم می خواندند طباخ ها کله هایشان را بار گذاشته بودند امروز صبح، باز هم مسافرانِ تاکسی رادیو گوش می دادند امروز صبح، حال …
بیشتر بخوانید...شکل انحنای قدم هایت
داستان ها رمان های ترجمه و این غزل های تکراری؛ در سطرسطرشان تو مى پرى و من که بين اين همه نامت به خواب میروم رفتهام کسی از قهرمانان یکی از کتاب ها بیرون پرید …
بیشتر بخوانید...آرام نازل می شوی
به سپیدی صبح هایت غبطه می خورم اینکه آرام ، نازل می شوی و همه تو را دچار می شوند … مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...تکه های دیگرم
بعضی وقتها باید ضرورتا چند تکه شوم! مثلا “چشمهایم” گوشه ای بنشینند پا روی پا بگذارند و ساعت ها خیره خیره تماشایت کنند! “دستهایم” را گوشه مبل بگذارم تا با تمام وجود صورتت را نوازش …
بیشتر بخوانید...آن جا که تو پیشِ نظر آیی، چه یقینی؟
خوش باش دل ای دل! پس از آن چله نشینی افتاده سر و کار تو با ماهِ جبینی در سیر اِلی الله به دنبال تو بودیم ای گنج روانی که عیان روی زمینی تمثیل غم …
بیشتر بخوانید...“صبح بخیر” تویی که نیستی
هر صبح تو را با خیالم دم می کِشم و با هر نفس تو را زندگی می کنم… “صبح بخیر” تویی که نیستی… مريم پورقلی
بیشتر بخوانید...در شعاع دلتنگی من…
موهایم را پریشان کردم، چشمانم را بستم، دستهایم را در آغوش کشیدم، و زمزمه کردم تو را ؛ در میان این همه نداشتنت، چه ساده تو را دارم؛ تو همین جایی، در همین حوالی، در …
بیشتر بخوانید...کنارت نفس کشیدنم کند میشود؟
می شود هر روز زمستان باشد؟ سینما که تمام شد بیرون بزنیم و من پالتویت را به هوایت تنات کنم می شود تمام شهر سینما باشد؟ تو بنشینی هی فیلم ببینی من صورت تو را …
بیشتر بخوانید...آواز گنجشک ها
به چه مشغول بودم اگر اینچنین دوستت نمی داشتم؟ چه رسالتی شگرف تر که از آواز گنجشک ها تا غروب حزن انگیزِ کوچ به تو فکر کنم؟! مونا مهرپور
بیشتر بخوانید...دامان توست بازدم باغ های چای
نامش همین که سبز شود بر زبان من طعم تمشک تازه بگیرد دهان من در سفره ی ضیافت ما غیر بوسه نیست من میهمان اویم و او میهمان من من برکه ای زلالم و لب …
بیشتر بخوانید...