امروز صبح، همه چیز سر جای خودش بود
خروس ها با هم می خواندند
طباخ ها کله هایشان را بار گذاشته بودند
امروز صبح، باز هم مسافرانِ تاکسی رادیو گوش می دادند
امروز صبح، حال من هم خوب بود
خواب دیشبم را هم اصلا برای کسی تعریف نکردم
دلم نمی خواهد به خوابم فکر کنم
می دانی؟
خواب دیده بودم که خانه تان خراب شده
خرابی خانه تان دلم را لرزانده بود
خرابی خانه تان برای همیشه خالی می ماند آنجا
اصلا
بگذریم…
خوابم خیر باشد
ارغوان بشیری