طلوعی دیگر | دکتر زندگی

طلوعی دیگر

عطر حضور می داد، دستانم را می گویم، به بوی تو آغشته بود که به ناگاه مهتاب بر من سرازیر شد! و نوری در پیکره ی افکارم دمید، آنگاه روزنه ای باز شد، آه… چه زیبا مشامم با عطر نفس هایت آمیخته شد!دلم قرص بود، تو که نگاهم کردی تمام ِ من به دار آویخته شد، تمام ِ “من” سراسر “تو” شد! و تو در من هویدا شدی!

هوای تو را نفس کشیدن چه زیباست! آسمانم باش تا پر ِ پرواز بگشایم، من در انتهای دریا دچار شدم، باید به غروب خورشید برسم، طلوعی دیگر در انتظار من است، شاید فردا روز بهتری باشد.

درباره‌ی فاطمه بخشی

فاطمه بخشی
نویسنده، گوینده، مجری صحنه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *