تقدیم به همسفرم | دکتر زندگی

تقدیم به همسفرم

ای عزیز!
راست می گویم.
من هرگز یک قدم جلوتر از آنجا که هستم را ندیده ام.
قلمم را دیده ام چنان که گویی بخشی از دست ِ راست ِ من است؛ و کاغذ را.
من هرگز یک قدم جلوتر از آنجا که هستم را ندیده ام.
من اینجا «من» را دیده ام – که اسیر زندان ِ بزرگ ِ نوشتن بوده است، همیشه ی خدا، که زندان را پذیرفته، باور کرده، اصل ِ بودن پنداشته، به آن معتاد شده، و به تنها پنجره اش که بسیار بالاست دل خوش کرده…
و آن پنجره، تویی ای عزیز!
آن پنجره، آن در، آن میله ها، و جمیع صداهایی که از دور دستها می آیند تا لحظه یی، پروانه وَش، بر بوته ی ذهن من بنشینند، تویی…
این، می دانم که مدح ِ مطلوبی نیست
امّا عین حقیقت است که تو مهربان ترین زندانبان ِ تاریخی.
و آنقدر که تو گرفتار زندانی خویشتنی
این زندانی، اسیر تو نیست –
که ای کاش بود
در خدمت تو، مرید تو، بنده ی تو…
و این همه در بند نوشتن نبود.
اما چه می توان کرد؟
تو تیماردار مردی هستی که هرگز نتوانست از خویشتن، بیرون بیاید
و این، برای خوبترین و صبورترین زن جهان نیز آسان نیست.
می دانم.
اینک این نامه ها
شاید باعث شود که در هوای تو قدمی بزنم
در حضور تو زانو بزنم
سر در برابرت فرود آورم
و بگویم: هر چه هستی همانی که می بایست باشی، و بیش از آنی، و بسیار بیش از آن. به لیاقت تقسیم نکردند؛ وَاِلاّ سهم من، در این میان، با این قلم، و محوِ نوشتن بودن، سهم بسیار ناچیزی بود: شاید بهترین قلم دنیا،اما نه بهترین همسر دنیا…

 

منبع: کتاب “چهل نامه ی کوتاه به همسرم”، نویسنده: نادر ابراهیمی

درباره‌ی صابر خطیری

صابر خطیری
- پژوهشگر و نویسنده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *