در من احیا می شود کشور لبهای تو وقتی آرام دست می کشم روی مرز ِ چشمانت گلوله ای از نگاهت قلبم را هدف می گیرد صلح را به کوچه سارهای ِ قلبم برسان این …
بیشتر بخوانید...مثل پیرمرد همسایه
شاید سال ها بعد وقتی که موهایم سفید شد من هم مثل پیرمرد همسایه آلزایمر گرفتم. آن وقت حتما نسبت به آهنگ موردعلاقه ام بی تفاوت می شوم و دیگر طعم تلخ چای حالم را …
بیشتر بخوانید...غصه هایم قد کشیده اند
دلم برای کودکی هایم تنگ شده، برای روزهایی که فقط از دوری ِ مادر بزرگ بغض می کردم. حالا، من بزرگ شده ام، غصه هایم قد کشیده اند. اینجای دنیا دلم برای چیزهای دیگری هم …
بیشتر بخوانید...شمعدانی ها را نوازش کن!
شاید روزی از راه برسد که بدون ترس بخندی فکر کنی چشمانت را ببندی و راه بروی دور و دورتر شوی آن قدر دور که هیچ کس را نبینی شاید آن روز دیر نباشد شاید …
بیشتر بخوانید...دمِ درِ ششمین خانه
قرارمان باشد بیست سال بعد، درون همان کوچه ی قدیمی. من از پیچ کوچه می آیم… دم در اولین خانه که نه، دوّمین و سومین خانه هم نه، درستْ می شود ششمین خانه، دم در ششمین خانه می …
بیشتر بخوانید...