گفتاري در توانمندسازي انسان و جامعه
شادي چيزي است كه به انسان آرامش توأم باهيجان ميبخشد و همچون نيرويي بسيار قدرتمند، فرد را به سوي عملكرد و بازدهي هرچه بيشتر و مؤثرتر سوق ميدهد. شادي ازجمله هيجانهاي مثبتي است كه وجود آن در فرد، گروه، خانواده، جامعه، نشانهي سلامت فردي ـ اجتماعي و همچنين رشد و تكامل شخصيت فردي و اجتماعي افراد است. شادماني به انسان خلق و خوي مثبت، تفكر پويا و بالارونده، و عملكرد وسيع و پردامنه ميبخشد.
كسب شادي و شادمانه زندگيكردن به معنا و مفهوم رسيدن به نقطهاي خاص يا وضعيتي مشخصشده و ازقبل تعريفشده نيست، بلكه شادي يعني حركت؛ يعني تغيير؛ يعني رفتن به سمتي كه به بهبود و خوشبختي ميانجامد؛ و همين رفتن يعني شادماني، رفتني كه هيچگاه به پايان و انتها نميرسد، زيرا چيزي كه انتها داشته باشد اميدآفرين و شاديبخش نخواهد بود. بنابراين شادي گنجي است كه هميشه و همهجا با ماست، چنانكه غم و اندوه نيز هميشه همراه ماست. مهم اين است كه اوضاع و احوال را چگونه تدارك ببينيم و خودمان را چگونه آماده سازيم تا هرچه بيشتر از آفتاب تابان شادماني استفاده كنيم. به بيان ساده، شادي چيزي است كه سبب احساس رضايت و خشنودي شود؛ باعث خوشحالي عميق و دروني، و تلألؤ و درخشندگي سيما و ديدگان. هرگاه احساس كرديد كه از موردي راضي و خشنوديد و از روند كلي زندگي خود لذت ميبريد، پيداست شادي را به سمت خود جذب كردهايد. انساني شاد است كه از سطح رضايت بالاتري برخوردار باشد. به بيان ديگر، هرچه انسان راضيتر باشد و از لحظه لحظهي زندگي خود لذت ببرد، و متعهدانه و دگردوستانه به ديگران و اطرافيان بنگرد و از صميم قلب دوستشان بدارد و احساس كند آنان نيز به او علاقهمندند، شادي او افزونتر است.
افق شادي
همانگونه كه بديها و ناملايمات عمري به اندازهي عمر نوع بشر دارد، خوبيها و شاديها نيز از همان دم كه انسان پا به عرصهي وجود گذاشت و به ارزيابي خوب و بد، شادي و غم پرداخت، شكل گرفت. در اين ميان، چون بشر هميشه به افقهاي آرامش و رهايي مينگرد، در پي اين بوده و هست كه چگونه خود را از رنج و درد رها كند. امانوئل كانت، شادي را به زماني مربوط ميداند كه فرد به مرحلهي رضايت و خشنودي برسد. نگاهي اجمالي به مثالها و ضربالمثلهايي كه با مقولهي شادي مرتبطند، گوياي آن است كه شادي پديدهاي لحظهاي و تكمحور نيست بلكه پديدهاي است داراي روند و فرايند، كه هميشه در حال بودن و شدن، و در حال جريان و سيلان است. يكي از مثالهاي گويا، اين است: «هر كسي دوست دارد در بالاترين و بهترين وضعيت زندگي كند. به عبارت ديگر، همه مايلند در نوك قلهي كوه زندگي كنند، ولي اصل مطلب اين است كه رسيدن به قله، مستلزم وجود مسيري است كه بتواني آن را بپيمايي. همهي شاديها و خوشبختيها و زيباييها در همين مسير نهفته است؛ تمام شاديها وقتي رخ ميدهد كه در حال صعود به بالاي كوه هستيم.»
ضربالمثلي پرمعنا ميگويد: «بعضي اوقات از نردبان بالا ميروي تا به خدا نزديك و نزديكتر شوي، غافل از اين كه خدا، از همان پايين نردبانت را محكم گرفته است كه نيفتي.» به گفتهي خردمندي فرزانه، «فرد به هر اندازه زندگياش را مطلوب بداند، به همان ميزان شادي به او ارزاني شده است.» به بيان ديگر بين كيفيت و مطلوبيت زندگي با شادي، ارتباطي مثبت و معنادار وجود دارد. افراد شاد، نهتنها تندرستترند بلكه بيش از ديگران احساس امنيت ميكنند و از روحيه و اعتمادبهنفس استوار برخوردارند. چنين كساني به تعامل و مشاركت با ديگران گرايش دارند، و از روحيهي آزاديخواهانه، بشردوستانه و مشاركتجويانه برخوردارند. مهمتر از همه اينكه بيش از ديگران شكرگزارند.
نتيجه
تعدادي از صاحبنظران و پيشگامان، اجزاي اصلي و اساسي تشكيلدهندهي شادي و شادماني را سه محور دانستهاند:
1- رضايتمندي و خشنودي از زندگي، در كليت آن
2- قليلبودن عواطف منفي و انفعالي در زندگي؛ بهويژه عواطفي چون حسادت و خودخواهيهاي بيپايه و بيمايه،
3- فزوني و گسترش لحظه به لحظهي هيجانات و عواطف مثبت در زندگي، بهويژه در زمينههايي چون دگردوستي، و احترامگذاشتن به خود.
انديشمندان معتقدند براي ايجاد شادي، رضايت و افزايش عواطف مثبت، قبل از هر چيز نوعِ نگاه و نگرش است كه بايد تغيير كند و سمت و سوي مثبت گيرد. اين ميسر نخواهد شد مگر با تلاش و كوشش مستمر بهمنظور ايجاد بستر مناسب و مساعد، كه اگر چنين شود و فضاي شادمانگي فراهم باشد، هر كس بهآساني ميتواند به ديگري بگويد:
به تو اي دوست سلام،
حالت آيا خوب است؟
روزگارت آبيست؟
همه اينجا خوبند،
نيلبك ميخواند،
قاصدك ميرقصد،
باد عاشق شده است!
فكر من باش، كه من فكر توام.
منبع: مجله راز، سيد مسعود مدني