بگذار به تو فکر کنم
به آمدنت
با تو
آسمان را
تا بی کران سردی دست هایش
نفس بکشم
و خیالم را
برای تو
به پرواز در آورم
بگذار باران شوم
روی گونه هایت بچکم
آفتاب شوم
روی مژگانت
چشم بیندازم
هوا شوم
در ریه هایت نفس بکشم…
بگذار در گوشه ای آرام بنشینم
تو حرف بزنی
من چای را هورت بکشم
با لبخندت برقصم
و تا انتهای افق های بی کران
تا ابدیت خیال
تنها
تنها
با تو باشم
بگذار
من با تو
تمام شوم…
مریم پورقلی