دنیای خاکستری آدم ها جای خوبی ست، روزهای خوبمان بی شمارند، اما دروغ چرا؟ روزهایی هم هست که دلهایمان می گیرد، دلهایمان تنگ می شود، دلهایمان می شکند. الهی برای دل های شکسته مان بمیرم. آدم ها یک روز صبح …
بیشتر بخوانید...تپش های شيرين
عصرهايي هم هست که دلم زل مي زند به نبض تشنه ي آفتاب، گرم مي شوم از تپش هاي شيرينش، کاش چون آفتاب بودي در اين عصرهاي خسته کم مي تابيدي، اما گرم مي ماندي …
بیشتر بخوانید...آخرین نگاه
خیالت آنقدر با من بیگانه شده است که دیگر در رویایم نیز دستانت را نمی گیرم، حالا مدت هاست که مهمان خواب های من هم نمی شوی، روزگارم تلخ شده است، روزگارم را دوست ندارم. آخرین ها خاطرم را درد …
بیشتر بخوانید...به روزهایم رنگی دگر بده
بنشین کنارِ صبحهایم ، تازه کن ، همه ی رنگ های طلوع را به روزهایم رنگی دگر بده چقدر… این صبح به تو می آید… مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...دمِ درِ ششمین خانه
قرارمان باشد بیست سال بعد، درون همان کوچه ی قدیمی. من از پیچ کوچه می آیم… دم در اولین خانه که نه، دوّمین و سومین خانه هم نه، درستْ می شود ششمین خانه، دم در ششمین خانه می …
بیشتر بخوانید...رمان رویاهای خاکستری – قسمت سوم
فصل سوم: چشمانم را چون كودكي كه براي نخستين بار پا به عرصة ی وجود مي نهد به آرامي گشودم، خود را ميان ملحفه هاي سفيد ِ تخت بيمارستان ديدم، دستان مادر همراه نگاه هاي …
بیشتر بخوانید...رمان رویاهای خاکستری – قسمت دوم
فصل دوم: همه چيز بوي نا آشناي غربت را مي داد. چهره ی دودآلود ِ شهر با آن ساختمان هاي بلند و دلگيرش، مردم خسته كه از گرماي سوزان تابستان گريزان بودند، بي هيچ شِكوه …
بیشتر بخوانید...رمان رویاهای خاکستری – قسمت اول
مقدمه: ميان حسرت هاي بغض آلودمان خنديديم اشك هاي كورمان را برفراز لحظه هاي سراب آلود ِ زندگي رها ساختيم و خود را ميان رهگذر ِ خمارآلود زمانه، گم و گيج پنهان كرديم. هراسناك در …
بیشتر بخوانید...تندیس خاطرات تو
در نگاهم خاطره ای هست که مدتهاست دستانم را به شعر بند کرده به گمانم شعرهایم تندیس خاطرات توست مریم پورقلی
بیشتر بخوانید...معنی نهایی دوستت دارم
وقتی می گویم دوستت دارم، به معنی نهایی اش فکر می کنم، “تنفر”. اینکه قرار است چقدر زمان بگذرد تا یک دوست داشتن تبدیل به تنفر شود. قرار است چقدر زمان بگذرد تا خنده هایی که …
بیشتر بخوانید...