نیمه ی شب اندوه دو چندان می شود و دلشوره به اوج می رسد درست نیمه های شب سایه ای از پشت تمام پنجره ها رد می شود می رود و رفتنش هیچ وقت بند …
بیشتر بخوانید...کدام دلتنگی زیباتر است؟
و من هر روز با خودم تکرار می کنم کدام دلتنگی زیباتر است؟ دل تنگی برای آن که دوستت دارد یا دل تنگی برای آن که دوستش می داری. و چه دلتنگی زیبایی بود وقتی فهمیدم در کنار …
بیشتر بخوانید...به راستی که عشق آدم ها را از پای در می آورد
از یک جایی به بعد آدم ها از دوست داشتن نیز ، خسته می شوند، دیگر به هیچ عکسی نگاه نمی کنند. هیچ شماره ای را در ذهن شان مرور نمی کنند. هیچ تاریخی را به خاطر نمی آورند. …
بیشتر بخوانید...تو مرغ نو پَری، زودست جَلدِ بام من باشی
به سویم با لب خشک آمدی با چشم تر رفتی حلالم کن که از سرچشمه یِ من تشنه تر رفتی میان دلبران پابندی ِ مِهرت سرآمد بود چه ها دیدی که با دل آمدی اما …
بیشتر بخوانید...در ریه هایت نفس می کشم
بگذار به تو فکر کنم به آمدنت با تو آسمان را تا بی کران سردی دست هایش نفس بکشم و خیالم را برای تو به پرواز در آورم بگذار باران شوم روی گونه هایت بچکم …
بیشتر بخوانید...بغض های میانِ دیوار
زن ها بی حوصلگی شان را می شویند و بغض شان را در میان دیوار ها پهن می کنند و با آفتاب ِ دوباره لبخند می زنند. شیما صادقی
بیشتر بخوانید...برای تمامی فصول آب می شویم
ما هر دو رفتیم عشق را در درست های دیگری پیدا کنیم ، که چای بنوشیم و با هیجان ِ مضحکی تظاهر به خوشبختی کنیم! تا بار دیگر مسافر ِ قطار های جداگانه ای باشیم …
بیشتر بخوانید...روی نخ های رنگارنگ
داشتم شعر می بافتم؛ دانه دانه نگاهت را زیر و رو گره زدم دستانم اما جا ماند روی نخ های رنگارنگ ِ صدایت! نفیسا عمادالاسلامی
بیشتر بخوانید...خرمشهر آباد شد!
به خرمشهر می مانم تسخیر شد آزاد شد اما خرمشهر نه دیگر شهر بود و نه خرم سینه سوخته بود و غمگین نه آباد بود و نه ویران مانده در حیرت چنان که من مانده …
بیشتر بخوانید...نشدنی ترین نشدنی دنیا
نمی دانم ما پیش از این که آفریده شویم چه رویایی در سر داشتیم. نمی دانم کجای جهان بودیم. اما می دانم اینجایی که هستیم آرزویمان نبود. من اینجا را دوست ندارم. اینجا آدم های ِ مهربانی ندارد. اینجا آدم ها …
بیشتر بخوانید...