در حیاط مدرسه با هم قدم می زدیم. هنوز چند دقیقه تا شروع کلاس بعدی فرصت داشتیم. ناگهان عقیل رو به من کرد و گفت: «فرهاد، چند روز است خیلی درهم و ناراحتی! چی شده؟» گفتم: «راستش از وقتی پدر احمد برایش دوچرخه خریده، مدام در این فکرم که گلیم بخت من سیاه است. نه پدر پولداری دارم، نه در مسابقهای برنده می شوم… حق دارم که ناراحت باشم. الآن تو از این که احمد دوچرخه دارد و تو نداری، ناراحت نیستی؟!»
عقیل خنده ای کرد و گفت: «به هیچ وجه. بر حسب اتفاق پیاده روی را خیلی بیشتر دوست دارم. هم نگران نیستم که دوچرخه را کجا بگذارم که کسی به آن دست نزند، هم در حالی که پیاده می روم، برای منزل راحت تر خرید می کنم، هم پیاده روی از بهترین ورزش هاست…»
هنوز داشت فواید نداشتن دوچرخه را بر می شمرد که زنگ را زدند و وارد کلاس شدیم.
حتما بخوانید: آن چیزی که می خواهید باشیددو سال از آن ماجرا گذشت. من و عقیل هر دو به دبیرستان می رفتیم. خاطرهی آن روز در مدرسه ی راهنمایی بهکل از یادم رفته بود. حال، من و عقیل هر دو دوچرخه داشتیم و خیلی از روزها با هم به دبیرستان می رفتیم و بر میگشتیم. آن روز همین طور که داشتیم قفل دوچرخه هایمان را باز می کردیم، چشمم به یکی از بچه ها افتاد که تازه یک موتور هوندا خریده بود. با حسرت کمی نگاهش کردم و آهی کشیدم و همراه عقیل راه افتادیم. کمی که رفتیم، گفتم: «عقیل، دیدی چه موتوری داشت؟ کاش من جای او بودم.»
عقیل گفت: «من که هیچ حسرت نخوردم. دوچرخه سواری خیلی هم از موتور سواری بهتر است، هم خطرش کمتر است، هم خرج و هزینه اش، در ضمن ورزش مفید هم به حساب میآید…»
ناگهان یاد دو سال قبل و ماجرای دوچرخه افتادم. گفتم: «عقیل، یادت می آید دو سال قبل می گفتی من پیاده روی را از دوچرخه بیشتر دوست دارم؟»
گفت: «بله؛ چون آن روز پیاده بودم. امروز هم دوچرخه را از هر وسیله ای بیشتر دوست دارم و با آن صفا میکنم!
راستش من هر چی خودم داشته باشم و در هر موقعیتی که باشم، راجع به خوبی های همان فکر می کنم و آن را از داشته های دیگران بیشتر دوست دارم؛ برای همین است که همیشه شادم و غصه ندارم.»
مکثی کرد و ادامه داد: «ببین فرهاد، تو اگر این جوری باشی که هر چی هم داری، چشمت به داشته های دیگران باشد، هیچ وقت از زندگی لذت نمی بری. چون هر چه به دست بیاوری باز یکی پیدا می شود که از آن بهتر دارد؛ به هر چیزی در این عالم نگاه کنی، از خانه، ماشین، مغازه، حتی پدر و مادر، همسر، دوست، انواع و اقسامی دارد و بهترینش برای تو همان است که نصیب تو شده. باید قدرش را بدانی و از آن لذت ببری و استفاده کنی…»
حتما بخوانید: چگونه شکست را شکست دهیم؟با شنیدن حرف های عقیل حال دیگری پیدا کردم؛ طوري که اگر آن دوستم می گفت حاضرم دوچرخه ام را با موتور او عوض کنم، محال بود زیر بار بروم. عقیل ادامه داد: «البته باید همیشه برای پیشرفت و بهتر شدن تلاش کنیم، اما در هر شرایطی، بهترین را همان داشته های خودمان بدانیم.»
این حرف های دلنشین سبب شد تصمیمی بگیرم: ضمن تلاش برای پیشرفت در همه ی زمینهها، همیشه داشت ههای خودم را بهترین بدانم و از آنها لذت ببرم و با آنها زندگی کنم و حسرت داشته های دیگران را نخورم.
منبع: مجله راز، مهدی عدالتیان