دکتر زندگی خانواده، عشق، محبت، تحول

امشب کنارم بنشین و از نبودنت بگو از نبودن هایی که آزارم داد از کوچه های خلوتی که پا برهنه به دنبالت دویدم از چمدان هایی که دیدم و فرار کردم از زنی غمگین که …

در پارکی در نیویورک، دو مجسمه‌ی زن و مرد قرار داشت كه سال‌های سال درست رو‌به‌روی يكديگر با فاصله‌اي اندك ایستاده بودند و به چشم‌های هم نگاه می‌کردند و لبخند می‌زدند. یک روز صبح زود، …

حذف کردن کسانی که به آنها عادت کرده بودیم از زندگی مان خیلی کار سختی نیست ، فقط یک چند روزی جای شان خالی ست اما مدتی که از نبودشان بگذرد دیگر حتی به خاطرمان …

شما قدرت رسیدن به شادمانی شخصی را دارید، فقط اگر تصمیم بگیرید آن را به کار بگیرید. همچنین توانایی دارید که خودتان را ناراحت کنید. انتخاب با شماست. در اینجا ده اصل مطرح می‌شود که …

می دانست فرصت زیادی ندارم گفت: برو از امروز آزادی کاری به کارت ندارم برو آرزوهاتو لیست کن هر روز به یکی شون سر بزن مطمئن باش سرِ آخرین آرزو باید کوله بارت را ببندی …

درویشی نزد بخیل معروفی رفت و از او حاجتی خواست. بخیل گفت: «تو اول یک حاجت من را برآورده کن تا هر حاجتی که عرضه کنی برآورم.» درویش گفت: «بفرمای که آن حاجت چیست؟» بخیل …

در من جا مانده ای حقیقت این است تو هستی و من در خود گرفتارم باید تو را دوست بدارم باید … باید … در تو زندگی کنم بی تو شاید تنها جسمی باشم در …

بعضی از صبح ها که چشمانمان را باز می کنیم، ممکن است بگوییم: خدایا شکرت که شب گذشت. زیرا، بعضی از شب ها آن قدر دیر می گذرد که دوست نداری صبحی دیگر بیاید تا …

بر مبنای افسانه‌ای، روزی جادوگری کینه‌توز، شاهزاده‌ای خوش‌قیافه را به قورباغه‌ای زشت تبدیل کرد. طلسم این جادوگر در صورتی شکسته می‌شد که شاهزاده‌خانمی این قورباغه‌ی زشت را می‌بوسید. جادوگر مطمئن بود چنین رویدادی هرگز اتفاق …

من آنقدر برای این روزهای نداشتنت اشک ریخته ام…که حالا دیگر حتی با نوشتن هم نمی توانم وسعت دلتنگیم را فریاد بزنم. این اواخر… خیال داشتنت آنقدر پیر شده بود که عاقبت افسرده شد و مُرد. بیچاره …